بچه شیعه

چادرمن خانه ی امن من است...

بچه شیعه

چادرمن خانه ی امن من است...

آخرین مطالب
  • ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۲۱ ...17...
  • ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۲ ...16...
  • ۲۰ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۲ ...10...
  • ۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۷:۱۶ ...9...
  • ۱۰ آبان ۹۲ ، ۲۱:۴۴ ...8...
نویسندگان

...3...

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ب.ظ

هوا گرم است و آفتاب داغ نگاهت قفل شده روی سیاهی چادرم...
خوب می دانم در ذهنت چه می گذرد...
اما بدان، من! زیر سایه چادرم هستم که نسیم و بوی بهشتی بر صورتم می خورد...
و این آفتاب هر چه داغ تر بهای من بیشتر...



۹۲/۰۶/۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
.

نظرات  (۴)

۲۸ مهر ۹۲ ، ۲۳:۲۵ محمدرضا محمودی
شعار وبتونم زیباست...

چادر من...
خانه امن من است...

خونه ای از جنس خانوم فاطمه زهرا(س)...
خوشبحالتون...

باز شما ی یادگاری از مادر سادات دارید.

عاقبتتون بخیر...
پاسخ:

سلام

ممنون

لطف دارید

۰۲ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۳ نازنین روانبخش

سلام

به جمع وبلاگ نویس های ارزشی خوش اومدید

موفق باشید

ما رو هم دعا کنید

پاسخ:
سلام
ممنون
۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۹ علی صالحی زیارانی
ما شاا...
سلام علیکم
"کفش های قرمز"
پوستر جدید سایت حضرت مادر
سربزنید/به دوستان هم بگید/لطفا
hazratemadar.blog.ir

خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد.از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

پاسخ:
تو بعضی شرایط واقعا سخته که چادرو نگه داریم...

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی