هوا گرم است و آفتاب داغ نگاهت قفل شده روی سیاهی چادرم...
خوب می دانم در ذهنت چه می گذرد...
اما بدان، من! زیر سایه چادرم هستم که نسیم و بوی بهشتی بر صورتم می خورد...
و این آفتاب هر چه داغ تر بهای من بیشتر...

هوا گرم است و آفتاب داغ نگاهت قفل شده روی سیاهی چادرم...
خوب می دانم در ذهنت چه می گذرد...
اما بدان، من! زیر سایه چادرم هستم که نسیم و بوی بهشتی بر صورتم می خورد...
و این آفتاب هر چه داغ تر بهای من بیشتر...
حاج حسین یکتا:
"رزمنده ای" که در فضای سایبر میجنگی، برای فشردن کلید های کامپیوتر وضو بگیر و با نیت قربت الی الله مطلب بنویس.
بدون که تو مصداق و ما رَمَیتُ اذ رمَیت ... هستی، شما در شبهای تاریک جبهه سایبری از میدان مین گناه عبور می کنید.
مراقب
باشید، به "شهدا" تمسک کنید بصیرتتون را بالا ببرید که ترکش نخورید، رابطه
خودتونو با خدا زیاد کنید، با اهل بیت یکی بشید و در این راه گوش به فرمان
آنها باشید.
پ.ن: ان شاالله که موفق باشیم...
جمعه ها می گذرند اما آقا ومولایمان نمی آید. می گویند آقا فقط به 313 مرد نیاز دارد، آیا مرد واقعی شدن اینقدر زمان می خواهد؟
آقای من، مولای من بیا، بیا که زمین و زمینیان محتاج تو هستند. آقای من، مولای من نمی آیی؟ اگر نمی آیی لااقل در گریه های قنوت شبت وقتی عکس ضریح گمشده ی مادرت تصویر می شود مارا هم دعا کن...